شب میلاد ،
چراغونی حرم و طلایی گنبد آقا
حلقه دستهای رسیده به ضریح و گره دلها بر پنجره فولاد ...
و من دور و دور با فاصله ای به وسعت صدها کیلو متر
آیا شود که گوشه چشمی به ما کند ؟!!
تمام خاطراتم از نام مشهد همون سوغاتی های مادربزرگ و پدربزرگ بود و در آرزوی ثانیه ای حضور و لحظه ای زیارت !
و چقدر غافل از اینکه اینجا فقط شکسته دلی میخرند و بس ...
اون شب با یه دل مشتاق فقط توفیق پابوسی و زیارت خواسته بودم !!!
ولی حالا ... سالهاست روزی نیست که چشمم به گنبد طلایی حرم آقا نیفته و سلامی خدمتشون عرض نکنم .
به قول سید محمد انجوی نژاد : هر روز یا شب که میرم حرم آقا ، موقع خداحافظی دم در میگم ، آقا ان شاءالله فردا بازم میام . خدا نیاره اون روزی رو که دیگه نتونم بگم !!
در ترافیک مشکلات جسمی و روحی و در راه بندان غم ها وقتی کمرم زیر بار گناه خم است و وقتی وجدان خاموشم مانند آتشفشانی سهمگین می خروشد ، فقط یک مفر باقی می ماند و آن هم گریز به سوی توست ای طبیب النفوس .
از هزاران زائر درد آشنا من هم یکی ...
وقت آن است که بار دیگر لبانم به ترنم در آید
السلام علیکم یا اهل بیت النبوه و موضع الرسالة ...
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |